ای لاله ی خونین چرا ، رخسارپنهان می کنی؟
درخون خود می غلتی و، ماراپریشان می کنی
در لاله زار نینوا ، بر نیزه طنازی مکن
زیرا در این مستانگی ، افلاک چرخان می کنی
هرشمع را پروانه ای ، باشد برای سوختن
اما تو هر دم جان ما ، راهی هجران می کنی
امشب میان عاشقان، خونابه از پیمانه ریخت
گویا تو در میخانه ات ، زخمی نمایان می کنی
ای غم بگو با عرشیان، مارا چه باشد صبح و شام
کز یاد این خونین کفن، مارا تو گریان می کنی
دیگر خدا را طاقتی ، از پیچ و تاب شعر نیست
زیرا به سوگ واژه ها ،اشکی چو باران می کنی
با کربلا در کربلا ، میرفت این پیمانه ها
از بس زجام عشق خود بیمار درمان می کنی
احمد جمالی(رها)