رواق

بالادیده

برنامه‌های یهود برای نفوذ در سازمان حکومتی پیامبر

قرآن همواره مسلمانان را پرهیز می‌دهد که از مکر شیطان و دیگر دشمنان غافل نباشند و خویشتن را برای مبارزه و دفاع آماده کنند. حتی در بسیاری موارد، انگشت اشاره به دشمن نشانه رفته و آن را معرفی می‌کند. ( ابوبکر )
مطابق آیات الاهی، سرسخت‌ترین دشمنان اسلام یهود و مشرکان‌اند.
مشرکان، با پیدایش اسلام، با به راه انداختن جنگ‌های پیاپی و شکنجه و آزار نومسلمانان، در صدد ایجاد موانع نفوذ اسلام در جزیرةالعرب و دیگر مناطق بودند.

به شهادت تاریخ، یهودیان نیز که همواره مترصد ظهور پیامبری از بنی‌اسماعیل بودند و نگران از فروریختن آمال بنی‌اسحاق در دستیابی به حاکمیت جهانی، دست به برنامه‌ریزی‌های گسترده در مقابله با قیام پیامبر آخرالزمان صلی‌الله‌علیه‌وآله زده بودند. آنان با شناختی که از نور نبوت و سلسله‌ی حاملان آن داشتند، اجداد پیامبر را شناسایی و ردیابی کرده در هر فرصت ممکن، اقدام به ترور و از میان برداشتن آنان کرده‌اند. ترور هاشم، جد اعلای پیامبر گرامی اسلام صلی‌الله‌علیه‌وآله و نیز عبدالله پدر آن بزرگوار، در زمره‌ی این تلاش‌ها در راستای جلوگیری از پیدایش پیامبر آخرالزمان است. با امداد الهی، با میلاد پیامبر گرامی اسلام صلی‌الله‌علیه‌وآله این مرحله از عملیات یهود، به بار ننشست و برنامه‌ریزی برای از میان بردن رسول اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله آغاز شد.

تاریخ زندگی پیامبر اسلام صلی‌الله‌علیه‌وآله، در بر دارنده صفحاتی است که به این تلاش اشاره کرده است. این برنامه از دوران کودکی پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله آغاز شده بود. اما دشمن که با برنامه‌ریزی‌هایی دقیق به میدان آمده بود، در هنگامه این تلاش‌ها، احتمال عدم موفقیت را نیز پیش‌بینی کرده بود و در صدد نفوذ در سازمان حکومتی پیامبر نیز بود تا در وقت لازم، نفوذیان خویش را برای برنامه‌های معین به کار گیرد.

عناصر نفوذی دشمن هرگز ماهیت خویش را ابراز نکردند و حتی با ظاهرسازی‌های دروغین تا رأس هرم قدرت نیز پیش رفتند. هرچند این افراد ردپایی از خویش به جای گذاشته‌اند و می‌توان در تاریخ، نفوذ آنان را اثبات کرد، (1) اما آنان توانستند کار خویش را به درستی پیش برده و همچنان قلوب عوام‌الناس را همراه خود سازند و بیعت و حمایت آنان را پس از رسول صلی‌الله‌علیه‌وآله به دست آورند. بسیاری از اطرافیان پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله آستانه‌ی تحمل و پذیرش حقیقت را نداشتند؛ بنابراین رسوا ساختن آنان نیز کاری از پیش نمی برد.

جبهه‌ی یهود برای نفوذ به درون حاکمیت، در پی کسی بودند که از عهده دو مأموریت برآید:
1. در کنار رسول خدا به گونه‌ای رفتار کند که مسلمانان او را شخصیتی برجسته و توانمند برای خلیفه شدن بشناسند.
2. سازمانی ایجاد کرده و کسانی را گرد هم آورد که حکومت او را به رسمیت بشناسند؛ همچنین کسانی باشند که در حمایت از او تلاش کنند و مسلمانان را گرد او جمع نمایند.

ابوبکر بهترین گزینه برای انجام این مأموریت شناخته شد. شرایط و جایگاه اجتماعی ابوبکر او را گزینه‌ی مناسبی برای نفوذ ساخته بود. در حالی که نوع گروندگان به پیامبر جوان هستند، ابوبکر تنها سه سال از پیامبر کوچک‌تر است، مسلمانان هرگاه به دور رسول الله جمع شوند و او را نیز در کنار رسول الله ببینند، به دلیل سن بالای ابوبکر، او را به عنوان نفر دوم اسلام می‌شناسند. بدیهی است اگر کسی با قصد و انگیزه نیز بخواهد این نقش را بازی کند، موفق‌تر خواهد بود.
افزون بر اینها، او در مکه صاحب‌نام بود و به بدی شهرت نداشت. (2) بنابراین اگر در این سیستم نفوذ یابد، طبیعتاً در بین اصحاب رسول‌الله شهرت خواهد یافت.

وضعیت مسلمانان در مکه نیز زمینه را فراهم‌تر کرده بود. هسته‌ی اصلی اسلام، پس از علنی شدن بیش از چهل نفر نبود که به تدریج افراد دیگر به آنها اضافه گردیده و گرد هم می‌آمدند. او با این ویژگی‌ها و با پشتوانه‌ی برنامه‌ریزی قوی، به آسانی می‌توانست خود را به عنوان شخص برجسته پس از رسول خدا به مسلمانان مهاجر و توریست معرفی کند.

در اینجا ممکن است این شبهه پیش آید که رفتارهای ابوبکر همه مثبت و در جهت تقویت اسلام بوده است! اما باید اذعان داشت ابوبکر و یارانش در واقع به رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله ایمان نداشتند و رفتارهایی که نقل شد، ظاهری نمادین از دین داشت و در حقیقت برای انگیزه‌های غیرخدایی صورت می‌گرفت. آنان قصد داشتند با این رفتارها نزد مردم شخصیت و مقامی کسب کنند تا در زمان مناسب بتوانند خلافت را از مسیر خود منحرف نمایند.

ما برای این ادعا که ابوبکر و یارانش هیچ‌گاه به رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله ایمان نیاوردند، سه شاهد می‌آوریم:
1. امیر مؤمنان علیه‌السلام در بیانی پیش از جنگ صفین می‌فرمایند: هیچ‌کدام از این سه نفر (ابوبکر، عمر و عثمان) با رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله پیشینه و سابقه‌ای را نداشتند. (3)
معلوم است منظور ایشان عدم پیشینه مثبت است، چرا که آنان در بسیاری از جریانات صدر اسلام حضور داشتند. آنان سابقه‌ای که به نفع اسلام و رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله بوده و با انگیزه‌ی الهی باشد، ندارند.
2. علی علیه‌السلام در جای دیگر می‌فرمایند: اگر قریش نام و اسم رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله را وسیله‌ای برای رسیدن به ریاست و عزت قرار نمی‌دادند، هرگز خداوند سبحان را پس از رحلت پیامبر به اندازه‌ی یک روز هم عبادت نمی‌کردند. (4)
3. حذیفه در بیانی می‌گوید: قسم به خدا، اینان (ابوبکر و یارانش) اعمالی انجام دادند که کاشف از این است که به اندازه‌ی یک چشم به هم زدن به خدا و رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله ایمان نداشتند. (5)

در ادامه، به بیان جزئیات برنامه‌های ابوبکر در نفوذ به سازمان حکومتی پیامبر خواهیم پرداخت.

الف. شخصیت پردازی

ابوبکر در بین مردم مکه صاحب‌نام بود و جایگاه ویژه‌ای داشت. روشن است که مسلمانان از اسلام آوردن او خشنود شده باشند و او نیز برای انجام مأموریت خود، سعی داشت این ذهنیت را همواره زنده نگه‌دارد؛ بنابراین در این راستا دست به تلاش‌هایی چند زد:

1. همراهی با رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله

ابوبکر، همواره در تلاش بود که مردم او را در زمره‌ی صحابیان خاص پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله بشناسند و در رسیدن به این مقصود، در صدد ملازمت با پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله در رویدادهای تاریخ‌ساز و مهم اسلام بود.
وی می‌خواهد خود را رنج‌کشیده برای اسلام معرفی کند؛ کسی که در شناساندن پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله به مردم کوشش فراوان کرده است. با این کار، او جایگاه خود را در نظر مردم حفظ کرده و حتی ارتقا می‌دهد و مردم با شناخت پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله او را نیز می‌شناسند.

بیعت عقبه دوم، یکی از رویدادهای مهم و تاریخ‌ساز اسلام است که مخفیانه بین رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله و مردم مدینه و در ایام منی در شعبی در آن ناحیه برگزار شد. در اینجا امیر مؤمنان علیه‌السلام و حضرت حمزه و ابوبکر حضور داشته‌اند. حضور علی علیه‌السلام و حمزه برای حمایت از پیامبر در حمله‌ی احتمالی کفار به پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله و مردم مدینه بود، که چنین هم شد؛ (6) اما نمی‌توان حضور ابوبکر را به این علت دانست، و این بعدها در جنگ‌های احد (7) حنین (8) و خیبر (9) به اثبات رسید و در جنگ خندق نیز هنگامی که عمرو بن عبدود مبارز طلبید، او از ترس ساکت شده بود. بنابراین حضور چنین فردی، باید دلیل دیگری داشته باشد. او می‌خواهد خود را در نزد حاضران به عنوان فردی مهم و ارزشمند برای پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله معرفی کند، و این امر دهان به دهان از حاضران به سایر مردم مدینه منتقل شود و آنان نیز با او آشنا شوند.

در این وقایع، ابوبکر خود را همراه پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله قرار می‌دهد تا مردم با شناخت پیامبر اکرم (ص)، او را نیز بشناسند؛ در حالی که این امر برای امیرمؤمنان علیه‌السلام در آن زمان میسور نبود؛ چرا که در زمان حضور در مکه، ایشان جوان بودند و همانند سایران کمتر جلب توجه می‌کردند.

این کار برای حضرت ابوطالب هم میسر نبود. چون ایشان اسلام خود را اعلان نکرد. ایشان وقار و حکمت حکیمان را واجد بود و به گفته‌ی اکثم بن صیفی، حکیم عرب: حکمت، ریاست و حلم در ابوطالب گرد آمده بود. (10) ابوطالب سیدی بزرگوار و فرمانروایی پرهیبت بود.
به نظر مشرکان، ابوطالب از خود آنها بود و حمایتی که از پیامبر می‌کرد، حمایت از بستگان و قبیله‌ای بود. حضرت ابوطالب اسلام خود را اظهار و اعلام نکرد تا بتواند با حفظ ریاست بر قریش، از رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله حمایت کند. از این رو می‌بینیم پس از وفات حضرت ابوطالب، انواع آزارها بر رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله جاری شد که در دوران حضور وی جرئت بر انجام آنها نداشتند.

حضرت حمزه نیز از چنین موقعیتی برخوردار نبود. ایشان گرچه اسلام خود را اعلام کرد، اما اولاً این امر سال ششم پس از بعثت بود؛ ثانیاً حضرت حمزه زودتر از پیامبر به مدینه هجرت کرد. ولی ابوبکر تا زمان هجرت در مکه ماند و هیچ مشکلی برای اقامت در آنجا نداشت. که این نیز می‌تواند علامت همراهی او با مشرکین باشد. (11)

2. کمک‌های مالی

اقدام دیگر ابوبکر برآوردن نیاز مالی اسلام و مسلمانان بود. با این شیوه مسلمانان اعتماد کاملی به ابوبکر و حُسن نیت او در تمامی رفتارهایش می‌یافتند. برای نمونه، برخی معتقدند ابوبکر بلال حبشی را پس از اسلامش از صاحب او خریداری کرده است. (12) بنابراین وقتی ابوبکر به حکومت می‌رسد، تاریخ مبارزه‌ای از بلال با غاصبان حکومت ثبت نکرده است. نام بلال در زمره‌ی یاران ممتاز علی بن ابی‌طالب علیه‌السلام که در خانه‌ی حضرت تجمع کردند، مشاهده نمی‌شود؛ هرچند در میان یاران غاصب خلافت نیز نام او مشاهده نشده است.

3. دعوت به اسلام

ابوبکر تلاش گسترده‌ای کرد که افراد از طریق او به اسلام در آیند؛ (13) چرا که می‌دانست اینان سرانجام پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله را به پیامبری خواهند پذیرفت و اگر از مسیر او پیامبر را بپذیرند، و به واسطه او مسلمان شده باشند، در آینده سوء نیت او را نمی‌پذیرند.

از سوی دیگر، سطح معرفت و بصیرت تازه مسلمانان، در آن اندازه‌ای نبود که ترفندهای یهود و مشرکان را بشناسند، عوامل نفوذی را شناسایی کنند و معارف دینی خود را تعمیق بخشند. هجرت مسلمانان به حبشه در سال پنجم بعثت روی داد؛ دو سال پس از علنی شدن اسلام. بنابراین مهاجران به حبشه، تنها دو سال پیامبر اکرم را درک کردند. آنان در این سال‌ها باید خود را پنهان می‌کردند تا از شرّ مشرکان مصون باشند. بنابراین نمی‌توانستند گرد هم آیند و اسلام خویش را تکامل بخشند.

در سال هفتم بعثت، مسلمانان گرفتار شعب ابوطالب شدند. شعب مکان خوبی بود که اطراف پیامبر اکرم گرد آیند، اما شرایط زندگی به اندازه‌ای دشوار بود که مانع آموزش آنها می‌شد. با پایان تحریم همه‌جانبه‌ی پیامبر، حضرت ابوطالب از دنیا رفتند و شرایط برای پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله نیز دشوار شد و دیگر نمی‌توانستند در مکه باقی بمانند؛ بنابراین از سال دهم بعثت به بعد، کسی که مسلمان می‌شد، نمی‌توانست در مکه بماند و به مدینه می‌رفت.

از سوی دیگر، اسلامی هم که به مدینه رفته بود، به همت مصعب بن عمیر در سال دوازدهم بعثت و در هفده تا بیست سالگی او بود. بنابراین در مکه بصیرتی نسبت به پیچیدگی‌های یهود و نیات شوم آنها برای مسلمانان حاصل نشد و جریان یهودیان و نفوذ آنان، از چشم مسلمانان پوشیده ماند. در مدینه هم پیش از هجرت، فرصت مناسبی برای کسب بصیرت اهالی مدینه نبود. پس از هجرت هم فراغتی برای مسلمانان ایجاد نشد که به این‌گونه مسائل بپردازند.

ادامه دارد…

قسمت بعدی این مقاله

پی‌نوشت‌ها:
1. در جنگ تبوک گروهی از منافقان در صدد قتل پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله برآمدند و خداوند از توطئه آنان پرده برداشت. حذیفة بن یمان، صحابی وفادار رسول‌الله، این منافقان را دیده و شناخته است. ر.ک: شیخ صدوق، الخصال، ص 499؛ الخرایج و الجرایح، ج 1، ص 100.
2. سیرة النبی، ج 1، ص 165؛ تاریخ الطبری، ج 2، ص 60؛ البدایه والنهایه، ج 3، ص 39.
3. کتاب سلیم بن قیس، ص 248؛ بحارالانوار، ج 30، ص 323.
4. شرح نهج‌البلاغه، ج 20، ص 298.
5. ارشاد القلوب، ج 2، ص 327؛ بحارالانوار، ج 28، ص 95.
6. اعلام الوری، ج 1، ص 143؛ تفسیر القمی، ج 1، ص 273؛ قصص الانبیاء، ص 332.
7. مسند أبی‌داود الطیالسی، ص 3؛ المستدرک، ج 3 ص 27؛ البدایة و النهایه، ج 4 ص 33 الطبقات الکبری، ج 3، ص 218؛ شرح نهج‌البلاغه، ج 13، ص 293. در این منابع، سخن از کسانی است که به سوی پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله بازگشتند که این خود نشانه فرار آنها است.
8. تاریخ الخمیس، ص 102؛ تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 62؛ اغتیال النبی صلی‌الله‌علیه‌وآله، ص 32.
9. مجمع الزوائد، ج 9، ص 124؛ الغدیر، ج 7، ص 200.
10. الکنی و الالقاب، ج 1، ص 108 – 109.
11. المستدرک، ج 3، ص 369؛ البدایه والنهایه، ج 3، ص 40؛ سیرة النبی، ج 2، ص 527 در تاریخ تنها یک مورد شکنجه درباره‌ی ابوبکر ذکر شده که آن هم دروغ است. نقل کرده‌اند: نوفل بن خویلد، ابوبکر و طلحه را گرفت و آن دو را با طنابی به هم بست و هر دو را شکنجه داد.
بر این نقل نقدهایی وارد شده است. از جمله اسکافی می‌گوید: مشرکان تنها عبید و اجیر و کسی را که حامی نداشت، شکنجه می‌دادند. از سوی دیگر، مورخان عامّه قائل‌اند ابوبکر از بزرگان قریش بود؛ حرفش نافذ بود و بزرگی بود که دعوت او را اجابت می‌کردند. پس ممکن نیست او را شکنجه و آزار کرده باشند. (شرح نهج‌البلاغه، ج 13، ص 255، تاریخ الطبری، ج 2، ص 60 سیرة النبی، ج 1، ص 165؛ البدایة و النهایه، ج 3، ص 39.
12. سیرة النبی، ج 1، ص 210؛ اسدالغابه، ج 1، ص 206؛ الاصابة، ج 1، ص 455.
13. سیرة النبی، ج 1، ص 165.
منبع: حسین الهی، علی یزدانی، حسن کاظم‌زاده؛ مهار انحراف، قم: ابتکار دانش، چاپ یکم

بالادیده

تعداد نظر های داده شده (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر(ایمیل اجباری نیست

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
بالادیده